جدول جو
جدول جو

معنی تازه رس - جستجوی لغت در جدول جو

تازه رس
نو رس تازه رسیده، جدید نو
تصویری از تازه رس
تصویر تازه رس
فرهنگ لغت هوشیار
تازه رس
نورس، تازه رسیده
تصویری از تازه رس
تصویر تازه رس
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تازه رو
تصویر تازه رو
شادمان، با طراوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازه رو
تصویر تازه رو
خنده رو، گشاده رو، خندان، روباز، فراخ رو، بسّام، بشّاش، خوش رو، روتازه، طلیق الوجه، گشاده خد، بسیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تازه رخ
تصویر تازه رخ
تازه رخسار، تازه رو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تازه نفس
تصویر تازه نفس
تازه دم کسی که تازه وارد کاری شده و هنوز خسته نشده استتازه دم: (لشکری که تازه نفس بمیدان فرستادند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازه گل
تصویر تازه گل
گل تازه گل نو شکفته، محبوب نوجوان
فرهنگ لغت هوشیار
نو ویتوک (نو ویوتک عروس) نو اروس دختری که تازه بخانه شوی رفته باشد نو بیوگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازه رای
تصویر تازه رای
تازه رای نو اندیش نو بوشا صاحب فکر نودارای اندیشه تازه و روشن
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که تازه وارد کاری شده و هنوز خسته نشده باشد تازه نفس، چای و مانند آن که تازه دم کرده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازه دل
تصویر تازه دل
آنکه دارای دل جوان باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازه خط
تصویر تازه خط
تازه بروت رتک آنکه ریش و سبلت وی بتازگی دمیده باشد نو خط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازه چرخ
تصویر تازه چرخ
تازه کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازه برگ
تصویر تازه برگ
برگ تازه (درخت)، تر خرم پر طراوت جوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازه زا
تصویر تازه زا
ویژگی آنکه تازه زاییده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سایه رس
تصویر سایه رس
میوه ای که در سایه رسیده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تازه چرخ
تصویر تازه چرخ
کسی که تازه به شغل و مقامی رسیده، تازه کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غازه رخ
تصویر غازه رخ
ویژگی کسی که غازه به گونه های خود مالیده باشد، ویژگی آنکه گونه هایی به رنگ غازه دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تازه خط
تصویر تازه خط
پسری که تازه بر روی لبش مو روییده باشد، نوخط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تازه دم
تصویر تازه دم
چای که آن را تازه در قوری ریخته و دم کرده باشند، کسی که کاری را تازه شروع کرده و هنوز خسته نشده، تازه نفس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تازه نفس
تصویر تازه نفس
کسی که تازه به کاری مشغول شده و هنوز خسته نشده است، تازه دم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تازه عروس
تصویر تازه عروس
عروس، زنی که تازه ازدواج کرده، نوعروس، ویوگ، پیوگ، بیوگ، بیو، عروسه، گلین، بیوک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غازه رخ
تصویر غازه رخ
آنکه برخ خود غازه مالیده، آنکه صورتش غازه رنگ است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازه نفس
تصویر تازه نفس
((~. نَ فَ))
کسی که تازه به کاری پرداخته و هنوز خسته نشده است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تازه عروس
تصویر تازه عروس
((~. عَ))
زنی که به تازگی ازدواج کرده است، نوعروس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تازه خط
تصویر تازه خط
((~. خَ))
پسری که تازه پشت لبش مو روییده
فرهنگ فارسی معین